سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید حسن خاکی

 

متن کامل تعزیه درویش کابلی

(بخش آخر)

امام خوان

درویش کابلی:

شوم فدای تو ای پادشاه کل امم

مرخصم بنما تا به کارزار روم

ای غریب کربلا قربان تو

عالمی یکجا بلا گردان تو

ده اجازت یابن خیرالمرسلین

تا کنم جان را نثار راه دین

امام :

از این رخصت تو را دادن مروت نیست ای درویش

به این زودی تو را مُردن مروت نیست ای درویش

تو زوار علی مرتضی شاه نجف باشی

تو را منع نجف کردن مروت نیست ای درویش

درویش کابلی:

ده اجازت کاین شهادت بهر من واجب تر است

جان سپردن در رکاب تو رضای داور است

رخصتم ده ای ولی رفت اختیار من ز دست

شوق رضوان و غم بی یاوری پشتم شکست

امام :

برو درویش شد کام تو حاصل

تو را در جنت المأواست منزل

برو من نیز می آیم شتابان

مخور غم با منی در صحن رضوان

درویش کابلی:

شوم فدای تو آقا خدا نگه دارد

خدا وجود تو را از بلا نگه دارد

 درویش وارد میدان نبرد می شود و فریاد برمی آورد و می گوید:

ایا گروه تبهکار روزگار زبون

چه دشمنی است شما را به این مه دل خون؟

که این جناب بود نسل حیدر کرار

چه دشمنی است شما را به این فلک مقدار

ابن سعد :

قطع سازید نخل قد درویش را

رفع سازید از سر ما این سپه تشویش را

سرجدا سازید او را و به خاک وخون کشید

پا و سر، هم پیکرش هریک سوی هامون کشید. 

 درویش کابلی:

بگیر حربه زدست من ای سگ کافر

منم غلام حسین سبط ساقی کوثر.

درویش کابلی در مبارزه با لشکریان کفر به شهادت می رسد.


ابن ‌سعد:

ای سپه جمله به یک‌باره بجنبید ز جا

روی آرید به سوی حرم شیر خدا

طبل عشرت بنوازید و بتازید سمند

از دل آل علی ناله نمایید بلند

امام:

روز وصال گشته و شام الم تمام

امروز شب شود همه عالم، مرا به کام

از فرش تا به عرش همه محو کار عشق

غیر از حسین کیست کشد دوش بار عشق

حجت تمام می‌کنم ای خلق عالمین

آیا کسی بود که کند یاری حسین؟

((پایان مجلس ))


نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 9:44 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

متن کامل تعزیه درویش کابلی

 (بخش سوم)

 

 

نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی

تعزیه شهادت درویش کابلی نسخه ی قزاآن قمصر کاشان متعلق به 150 سال پیش

درویش کابلی:

 وای بر من این حکایت چیست می بینم عیان؟

امام :

 این حکایت با من است و نی تعجب اندر آن

درویش کابلی:

 کیستند ای شاه این لشگر چو دیو و اهرمن؟

امام :

 ایستادند این سپه یکسر به قصد جان من

درویش کابلی:

 نوجوانانی بینم در میان خون همه

امام :

 آن جوانان منند ونسل پاک فاطمه

درویش کابلی:

 نوخطی بینم میان خون چو ماه انور است

امام :

 آن جوان هجده ساله علی اکبر است

درویش کابلی:

 پهلوانی پاره پاره هر دو دست از تن جداست؟

امام :

 آن بود عباس من، آن بازوی شیرخداست

درویش کابلی:

 در میان خون زند یک نوجوانی دست و پا

امام :

 آن بود داماد من، آن قاسم نوکدخدا

درویش کابلی:

 یک صغیری هست با قنداقه اندر خون طپان

امام :

 آه علی اصغر من ، کودک شیرین زبان

(ادامه دارد...)

 


نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 9:39 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

 

متن کامل تعزیه درویش کابلی

 (بخش دوم)

 

 

نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی

تعزیه شهادت درویش کابلی نسخه ی قزاآن قمصر کاشان متعلق به 150 سال پیش

درویش کابلی:

ندانم آه که این ناله و فغان از کیست

صدای ناله ندانم من ای خدا از کیست

خوش است کاسه ی کشکول خود پرآب کنم

روم به یاری این قوم دل کباب کنم.

 

«امام حسین(ع) به طرف طفلان می‌آید و درویش او را می‌بیند»

درویش کابلی:

ایا جوان و شه لافتی، سلام و علیک

نشان و مظهر مهر خدا، سلام و علیک

امام :

هزار بار علیک السلام ای درویش

آفرین برتو خوش مرام ای درویش

بگو برای چه در اضطرابی ای درویش

برای کیست کشکول آبی ای درویش

درویش کابلی:

من از ممالک هندم زکابل و کشمیر

روم زبهر طواف علی خیبرگیر

من از عجم به عرب راه ها بپیمودم

به شوق شاه نجف لحظه ای نیاسودم

نصیب، راهی این وادی خرابم کرد

صدای العطش کودکان کبابم کرد

زجای جستم و کشکول خود نمودم آب

بگیر آب زمن ای غریب سینه کباب

امام :

آه ای درویش آتشم اندر تن است

آنکه گوید العطش ، طفل من است

ما به آب تو نداریم احتیاج

نیست بر تقدیر این گردون علاج

آب را بر خاک ریز و با شتاب

کن نظر روی زمین، دریای آب

درویش کابلی وقتی به زمین نگاه می کند، دریایی از آب می بیند.

درویش کابلی:

شوم فدای تو ای پادشاه تشنه لبان

تو کیستی که چنین معجز از تو گشته عیان؟

تو کیستی که زلفظ تو سنگ شد گوهر

تمام روی زمین آب بینم ای سرور.

مگر به حیدر کرار نسبتی داری

مگر به آن شیر یل، قرابتی داری؟

گو برای من که از نسل کدامین سروری؟

گو که را اندر صدف ای شاه یکتا گوهری

امام :

بدان درویش آن شاهی که تو دم می زنی از وی

نمودی این همه راه دراز و دور هر دم طی

بود آن شاه اژدر در، من دل خسته را بابا

منم فرزند آن حیدر که خوانی مدح او هر جا

درویش کابلی:

من به قربان جمالت ای تو مولا زاده ام

من فدای بی کسی ات ای آقا زاده ام

گو به من آیا مگر عباس نام آور تویی؟

بازوی شیرخدا عباس شیرنر تویی؟

امام:

زدی آتش به جان بی قرارم

بدان کشتند عباس رشیدم

دو بازویش بریدند از تن او

به خاک تیره گشته مسکن او

 تعزیه

درویش کابلی:

چیست پس نام شما قربان نامت ای جناب؟

کن بیان نام شریفت زودتر برگو جواب

امام :

من پاره زخنجر و سنینم

من کشته کربلا حسینم

من بی کس و دور از دیارم

در دشت بلا کسی ندارم

کشتند پسر و برادر من

عباس رشید و اکبر من

خواهی که بدانی ام چه بگذشت

بنما نظری میان انگشت.

(ادامه دارد...)


نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 8:52 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

متن کامل تعزیه درویش کابلی

(بخش اول)

 

 نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی 

تعزیه شهادت درویش کابلی نسخه ی قزاآن قمصر کاشان متعلق به 150 سال پیش

خلاصه داستان تعزیه درویش کابلی :

 درویش کابلی کسی است که قصد زیارت بارگاه حضرت علی علیه السلام را دارد و از کشمیر هند،عازم نجف است در کربلا توقفی می‏کند و از ماجرای عاشورا متأثر می شود و پس از گفت و گوهایی که میان او و سیدالشهدا انجام می گیرد، عزم خود را جزم می کند تا با دشمنان وی مبارزه کند.پس از امام اجازه می گیرد و وارد میدان می شود و به فوز شهادت می رسد.

 نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی

تعزیه درویش کابلی نسخه قزاآن کاشان

آغاز مجلس 

نقش ها :

1- امام حسین (ع)

2-طفلان

3- درویش کابلی

4- ابن سعد

عزیزالله خاکی

مرحوم عزیزالله خاکی همیشه در گروه تعزیه روستای روغنی نقش درویش کابلی و درویش بیابانی را ایفا می کرده است.

درویش کابلی از ولایت خود بیرون آمده است تا برای زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شهر نجف برود.در شروع مجلس این ابیات را می خواند:   

اصبَحتُ زائراً  لَکَ یا شحنه النجف

بهر نثار مرقد تو  نقد جان به کف

تو قبله ی دعای اهل راز و نیازی

روی نیاز سوی تو باشد زهر طرف

من می روم به خاک نجف ای موالیان

گردم فدای مرقد آن شاه « لَو کَشَف»

درویش کابلی به سرزمین کربلا می رسد و سروصدا و غوغای جنگ به گوشش می رسد.

طفلان :

العطش ای جان بابا العطش

سوختیم از تف گرما العطش

ابر رحمت ای خدا بر ما ببار

رحم کن بر طفلی ما العطش

امام حسین علیه السلام:

ای خدا آگاهی از بی یاری ام

بین چه سان آماده ی جانبازی ام

اندرین صحرا ندارم جز تو کس

در صف محشر به فریادم برس

جز اطاعت نیست مقصود من

سر دهم در راهت ای معبود من

طفلان :

العطش ای جان بابا العطش

سوختیم از تف گرما العطش

ابر رحمت ای خدا بر ما ببار

رحم کن بر طفلی ما العطش

درویش کابلی:

یارب این طفلان و مظلومان ز نسل کیستند؟

اندرینجا بی کس و یاور برای چیستند؟

بینم ایشان را که از شهزادگانند سر به سر

آید از ایشان نشان پادشاهی در نظر

یارب این شهزاده بیماراست آید از کجا؟

کز عطش رخسار او گردیده همچو کهربا

یارب این دختر چرا از تشنگی خشکیده لب؟

از چه ممنوعند از آب بیابان العجب

گوییا بابا ندارند اندرین دشت بلا

کاین چنین گشتند در غربت غریب و مبتلا

طفلان :

العطش ای کردگار لم یزل

العطش کز تشنگی آمد اجل

کیست رحمی بر دل طفلان کند؟

تا که دفع آتش سوزان کند

ادامه دارد... 


نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 8:47 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

 

مرشد عزیزالله خاکی در نقش درویش کایلی

 

 

عزیزالله خاکی

مرحوم مرشد عزیز الله  پدر شهید حسن خاکی تعزیه خوان نیز بود و در تعزیه هایی که شخصیت درویش محور آن بود از وجود وی استفاده می شد مثل تعزیه درویش بیابانی و درویش کابلی.گفتنی است که مرشد عزیزالله اهل قلعه درویشِ ده احمد در نزدیکی روستای روغنی خمین بود و به کشکول و تبرزین و لباس درویشی  نیزدسترسی داشت. این کشکول و تبرزینی که در علم و کتل هیأت های مذهبی به کار رفته است ، نمادی از همین تعزیه ی  درویش کابلی است که آورده اند در روزعاشورا با آبی که در کشکول ریخته به استقبال امام حسین علیه السلام رسیده است که البته امام آن را نپذیرفته اند. گاهی پیدا کردن لوازم درویشی برای تعزیه خوان ها دشوار بود و مجبور بودند از کاسه ی معمولی استفاده کنند. مؤلف کتاب تعزیه در کازرون در این ارتباط داستانی آورده است:

امدادهای غیبی در تعزیه

دریکی از تعزیه های امام حسین(ع) که در حسینیه آقاهاشم ، واقع در محله بازار( کازرون) برگزار شده بود، کربلایی عوض احدی،نقش درویش کابلی را ایفا می کرد. به همین دلیل ، به کشکول و تبرزین نیاز داشت. به هرجا رجوع کرد، آن ها را پیدا نکرد. قرار شد به جای آب در کشکول، از کاسه پرآب استفاده کنند که ناگاه دید درویشی با کشکول و تبرزین، در کنار در درویش خانه(انبار وسایل عزاداری و تعزیه فعلی در بقعه ابوالفتح در چند قدمی حسینیه) ایستاده است. کشکول و تبرزین او را چند دقیقه ای به امانت گرفت و به میدان رفت، به طوری که تعزیه خوان های دیگر غرق حیرت شدند. بعد از اتمام نقش درویش، به انبار برگشت تا لباس خود را عوض کند؛ دید هنوز درویش ایستاده است. کشکول و تبرزین او را پس داد و از وی تشکر کرد؛ اما همین که مشغول تعویض لباس درویشی شد، درویش از نظرش غیب شد و به هر کجا دنبالش دوید، او را ندید. فهمید که این، معجزه ی امام حسین علیه السلام بوده است.

 مرشد عزیز الله خاکی

مرشد عزیز الله سواد خواندن و نوشتن نداشت، ولی حافظه ای قوی داشت و مجلس را با هنرمندی تمام گرم می کرد و خود نیز گاهی شعر می سرود:

سال ها برپا نموده تعزیه، بهر «حسین»

 بس که دارد او علاقه بر شهید کربلا

هم به نقش شمر و هم درویش، ظاهر گشته است

 تعزیه گردانی بی حد نموده بارها

تا که از پا اوفتاده او و گشته ناتوان

 ای عزیزان و عزاداران کنید بهرش دعا.

مرشد عزیز الله سالیان سال در تعزیه حضرت امام حسین(ع) در نقش درویشکابلی ظاهرشد و پس از وی پسرش حاج حسین خاکی جای خالی او را پر کرد.درویش کابلی از دسته ی موافق خوان های تعزیه است. در تعزیه شهادت امام حسین(ع) مشک پر از آبی را در زمین کار می گذاشتند تا وقتی درویش کابلی، آب در کشکول برای طفلان اهل بیت(ع) می آورد، شبیه امام برای نشان دادن حقانیت خود و این که مبارزه امام در کربلا برای اسلام بوده نه آب، بر این مشک فشار بیاورد تا آب از دهانه ی آن فواره زند و بیرون بریزد.

 


نوشته شده در شنبه 94/3/23ساعت 7:16 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >