سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید حسن خاکی

سرزمین سیب و سرب (3)

 

زبان و فرهنگ مردم طیب آباد

 

امامزاده حسن(ع) در طیب آباد خمین

هشتم مرداد1357

صبح اول وقت مجید رستمی منزل آقا وجیه الله آمد و از طرف پدر و مادرش ما را برای ناهار دعوت کرد. زیاد نماند و عذر خواهی کرد و رفت. مشهدی غلامرضا گفت حالا که تا ظهرفرصت داریم، برویم و در روستا گشتی بزنیم . اول جایی که رفتیم، امامزاده حسن بود که از نوادگان امام موسی بن جعفر علیه السلام است. کسانی که در زیارت بودند، می گفتند نسب این امامزاده با چهار پشت به امام زین العابدین علیه السلام می رسد. بنای امام زاده مربوط به دوره ایلخانی است. ساختمان بقعه ترکیبی ازدو فضا است: یک فضای مربع مستطیل و یک فضای هشتی در کنار آن که  گنبدی مخروطی بر فراز هشتی قرار گرفته است. در زیارت با سیدی نورانی مواجه شدیم که آقا غلامرضا اسمش را توی دفترم این گونه نوشت: آقای مشهدی کربلایی حاج سید عبدالمطلب . گوشه ای نشستیم و گپ زدیم . هنگامی که می خواستیم بلند شویم و برویم؛ دفترم را گرفت و این اشعار را در آن نوشت:

دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد

به دنیا آمدن، بر زحمت رفتن نمی ارزد

اگر صد سال در عالم تو شهد زندگی نوشی

به آن یک ساعتِ تلخیِ جان کندن نمی ارزد

جوانان همه عالم اگر گردند قربانی

به خون غلتیدن قد علی اکبر نمی ارزد

 اگر دریای عمان هم همه شیر و شکر گردد

به آن لعل لب خشک علی اصغر نمی ارزد.

هنگام بیرون آمدن ازبقعه، این یادگاری روی یکی از دیوارها ، توجهم را جلب کرد:

نباشد آن زمان کز من نشانه  /  اثر ماند ز بعدم جاودانه.

شجره نامه امامزاده حسن(ع) در طیب آباد خمین

بعد به قلعه سادات رفتیم که رو به روی زیارت قرار داشت. آقا یدالله و بهجت خانم همسرش و فرهاد پسرش و قمرآغا و عزیزه آغا دخترانش آن جا زندگی می کردند.از دیدن ما خیلی خوشحال شدند. رو به روی قلعه سادات تپه ای بود، و چند خانه در دامنه آن خودنمایی می کرد، آهسته آهسته بالا رفتیم تا به خانه ی آقا قدیر رسیدیم .مشهدی غلامرضا را که دیدند گل از گلشان شکفت،  همسر و دو فرزندش از ما پذیرایی کردند. عبوری و سرپایی با برادر آقا قدیر نیز که همسایه اشان بود، سلام و احوال کردیم. گورستان طیب آباد در همان دامنه ی کوه بود،به زیارت قبورنیز رفتیم.بعد از فاتحه خوانی وارد کوچه ای شدیم که به رودخانه ختم می شد. خانه های آقا مراد برادرزن (همسر اول) آقا غلامرضا و عمه ی علی محمدی و عشق علی یکی ازعطار های ده نزدیک رودخانه بود. اول منزل آقا مراد رمضانی رفتیم. با این بیت از ما استقبال کرد:

شد منور از قدوم میهمان کاشانه ام   /   خانه ام فانوس و مهمان شمع و من پروانه ام.

آقا مراد،مشهدی غلامرضا را در آغوش کشید و گفت: غلامرضا، گل بی قضا

عمه علی محمدی هم منزل آقا مراد آمد. وقتی شوق و علاقه ام را به ثبت فرهنگ مردم دیدند، دست به دست هم دادند و کمک کردند تا من تعدادی واژه و اصطلاح محلی را ثبت کنم.

خانه روستایی

 

لهجه محلی طیب آباد شیرین و دلنشین است. به سبب همجواری با استان لرستان، واژگان و اصطلاحات لری درآن فراوان است . ویژگی های خاص این لهجه را می توان به شکل زیرطبقه بندی کرد :

الف - مصوت بلند« او »را به «ای » و صامت واو را به یاء تبدیل می کنند. به دوربین عکاسی می گویند: دیربین عکاسی. / به جوجه می گویند: جیجه / به کوچه می گویند: کیچه   / به تنورمی گویند: تَنیر / به پول می گویند پیل / غربال = غَلبیر/ طول = طیل / مویِ سر=میی کَلّه / شوهر= شی یَر.  

 ب - حرف ب ساکن آخرواژه را به واو ساکن تبدیل می کنند: مثلاً:

 آب = اِو  / خواب = خِو /  شب = شِو / آسیاب = اَسیِو / آفتاب = اَفتو/ شب در= شِودر.

ج - جای حروف ثقیل و سنگین کلمه را جابه جا یا به حرف قریب المخرج تبدیل می کنند:

 قفل = قلف / سطل = سلط   / نفرین = نُرفین/ ضبط=زَفت / بقچه  = بُخچَه ( پارچه ایی که در آن لباس می گذارند) / زبان = زوان / کُرک=کُلک / تلمبه = تُرُمَه / سمباده = سماتَه / من = مو / طناب + طناف.

د- به واژگانی که حرف ابتدا به ساکن دارند، الف می افزایند یا بهتر بگوییم همان شکل قدیمی کلمه را به کار می برند:

به شکستن می گویند: اِشکِستن / به شناختن می گویند: اِشناختن / به شکافتن می گویند: اِشکافتَن / به شنیدن می گویند: اِشنفتن .

ه - برای تسهیل در تلفظ، بعضی حروف را حذف  می کنند. مثلاً:

گرسنه  =  گُسنَه  / دهان = دان / ریختن = رِختَن / گندم = گنُم / دزد = دز

 و - با حذف و اضافه و تبدیل ، تغییراتی در واژه ایجاد می کنند تا راحت تر و سریع تر تلفظ گردد :

این طرف = ایلا  / آن طرف = اولا / مورچه = موروچانَه / حمام = حاموم / قابلمه = قابلامَه  / طعم = طام / پشت بام=بون / پیراهن = پیرَن / خوابیدن = خفتیدن / بخواب = بِخُفت /  دِرفش=دِرِوش / گنبد=گُمَز / تلمبه = تُرُمَه/ سبز = سِوز / کَبک = کِوک /جویدن = جالیدن.

پرورش طیور

 در منزل دایی مراد موفق به ثبت واژگان زیر شدم :

کّسامی یعنی عزیزمی ، عزیز من هستی./جِقِلِه یعنی کودک 8 یا 9 ساله.

دایی زا یعنی دختر دایی یا پسر دایی./خاله زا یعنی دختر خاله یا پسر خاله./عمّه زا یعنی پسر عمه یا دختر عمه./عمو زا یعنی پسر عمو یا دختر عمو./پیشه زا / پیش زا یعنی ناپسری.

خَسیره یعنی مادر زن./آجی یا دَدَ یعنی خواهر بزرگ.

بِرار یعنی برادر. که داشی و دادا  و کا کا هم گفته می شود./خُوار یعنی خواهر.

هُمریش یعنی باجناق./آمُخته یعنی مأنوس و دوست داشتنی.

بی بی یعنی مادرِ مادر،مادربزرگ./ننه آقا یعنی مادرِ پدر، مادربزرگ.

بعداز آن به در خانه ی عشق علی رفتیم. نبود.گفتند مغازه است. داخل نرفتیم و راهی میدانگاه ورودی طیب آباد شدیم. در وسط راه با صفر شاه قلی برخورد کردیم . یک دوبیتی حاصل این دیدارعبوری بود:

زمانه بین چه زار و مُفلّسُم کرد

طلا بیدم(بودم) به مانند مِسُم کرد

قبای نو ندارم که بپوشم

قبای کهنه خار مجلِسُم کرد.

طرف راست میدان ده کوچه ای بود که یک عطاری داشت وعشق علی آن را اداره می کرد . به مغازه اش رفتیم و بعد از سلام و احوال، مشغول گپ و گفت شدیم. مشتری ها نیز می آمدند و می رفتند.من نیز فرصت را غنیمت شمرده یادداشت برمی داشتم :

قیسر شدن یعنی از سرما تلف شدن، منجمد شدن ( سُدِّه کردن).

وِلِمان دِه یعنی رهایمان کن.

بَل تا بیام یعنی صبر کن تا بیایم .

جونَه مرگ شی یعنی الهی که جوان مرگ بشوی.

خدا کند خیرات بمیری یعنی الهی بمیری. / به نفرین هم نُرفین می گویند.

خدا کند ناخوشی بگیری یعنی الهی بیمار بشوی.

زَرَت ویسه یعنی الهی زهره ترک بشوی.

قبض کنی یعنی آپاندیست بگیری و قبض روح بشوی.

آی کولِه مَرجان یعنی آهای ابن ملجم ! ( قاتل امیرالمؤمنین علی علیه السلام).

بیا تِک من / بیا پِنا من یعنی  بیا کنارمن / بیا بغل من.

چِواشَه یعنی لنگه به لنگه ، تا به تا.

 گندم زِوِردَه یعنی خوشه گندم تازه که روی آتش می گیرند .

سووال یعنی برگ و باش خشک شده ی گندم .

دِرا سَرا  یعنی از خانه بیرون بیا .

طیلش نده یعنی طولش نده.

توفیری نداره یعنی تفاوتی نمی کند.

 اُو از بالا تُکه می کنه یعنی آب از بالا چِکه می کند.

طرف شِر شُدَه یعنی فلانی دست پاچه شده است.

خودته زفت کن یعنی خودت را جمع و جور کن.

مقداری بالاتر ازعطاری عشق علی، کوچه پزشک دهکده بود و خانواده میرزا محمد محمدی از اقوام نیز در همسایگی اش قرار داشت. شرکت تعاونی روستا هم کمی بالاتر از مطب و منزل دکتر قرار داشت.میرزامحمد با غلامرضا نسبت فامیلی داشت.

دو مغازه عطاری نزدیک به هم، رو به روی میدانگاه بود که یکی از آن ها را جوان یکدستی اداره می کرد و دیگری متعلق به موسی رضا رستمی بود.در کوچه ی مسجد نیز عطاری دیگری وجود داشت که دامادهای کدخدا آن را می گرداندند.

ادامه دارد...

 

 

 


نوشته شده در جمعه 94/1/21ساعت 7:35 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |