سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید حسن خاکی

متن کامل تعزیه درویش کابلی

(بخش اول)

 

 نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی 

تعزیه شهادت درویش کابلی نسخه ی قزاآن قمصر کاشان متعلق به 150 سال پیش

خلاصه داستان تعزیه درویش کابلی :

 درویش کابلی کسی است که قصد زیارت بارگاه حضرت علی علیه السلام را دارد و از کشمیر هند،عازم نجف است در کربلا توقفی می‏کند و از ماجرای عاشورا متأثر می شود و پس از گفت و گوهایی که میان او و سیدالشهدا انجام می گیرد، عزم خود را جزم می کند تا با دشمنان وی مبارزه کند.پس از امام اجازه می گیرد و وارد میدان می شود و به فوز شهادت می رسد.

 نسخه قزاآن تعزیه درویش کابلی

تعزیه درویش کابلی نسخه قزاآن کاشان

آغاز مجلس 

نقش ها :

1- امام حسین (ع)

2-طفلان

3- درویش کابلی

4- ابن سعد

عزیزالله خاکی

مرحوم عزیزالله خاکی همیشه در گروه تعزیه روستای روغنی نقش درویش کابلی و درویش بیابانی را ایفا می کرده است.

درویش کابلی از ولایت خود بیرون آمده است تا برای زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شهر نجف برود.در شروع مجلس این ابیات را می خواند:   

اصبَحتُ زائراً  لَکَ یا شحنه النجف

بهر نثار مرقد تو  نقد جان به کف

تو قبله ی دعای اهل راز و نیازی

روی نیاز سوی تو باشد زهر طرف

من می روم به خاک نجف ای موالیان

گردم فدای مرقد آن شاه « لَو کَشَف»

درویش کابلی به سرزمین کربلا می رسد و سروصدا و غوغای جنگ به گوشش می رسد.

طفلان :

العطش ای جان بابا العطش

سوختیم از تف گرما العطش

ابر رحمت ای خدا بر ما ببار

رحم کن بر طفلی ما العطش

امام حسین علیه السلام:

ای خدا آگاهی از بی یاری ام

بین چه سان آماده ی جانبازی ام

اندرین صحرا ندارم جز تو کس

در صف محشر به فریادم برس

جز اطاعت نیست مقصود من

سر دهم در راهت ای معبود من

طفلان :

العطش ای جان بابا العطش

سوختیم از تف گرما العطش

ابر رحمت ای خدا بر ما ببار

رحم کن بر طفلی ما العطش

درویش کابلی:

یارب این طفلان و مظلومان ز نسل کیستند؟

اندرینجا بی کس و یاور برای چیستند؟

بینم ایشان را که از شهزادگانند سر به سر

آید از ایشان نشان پادشاهی در نظر

یارب این شهزاده بیماراست آید از کجا؟

کز عطش رخسار او گردیده همچو کهربا

یارب این دختر چرا از تشنگی خشکیده لب؟

از چه ممنوعند از آب بیابان العجب

گوییا بابا ندارند اندرین دشت بلا

کاین چنین گشتند در غربت غریب و مبتلا

طفلان :

العطش ای کردگار لم یزل

العطش کز تشنگی آمد اجل

کیست رحمی بر دل طفلان کند؟

تا که دفع آتش سوزان کند

ادامه دارد... 


نوشته شده در یکشنبه 94/3/24ساعت 8:47 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |