سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید حسن خاکی

  خاطرات رزمندگان از عملیات بیت المقدس5

حسن خاکی اولین شهید عملیات بیت المقدس 5 

حماسة هشت سال دفاع مقدس ملت ما یادآور شجاعت ، شهامت ، ایثار و جانفشانی غیو رمردانی است که فقط بندگی خدا را نموده و سر بر آستان حق تعالی به سجده بر زمین گذاشته اند و عبادت هیچ کس دیگر را نپذیرفته و در مقابل غیر از او سر تسلیم و تعظیم فرود نیاورده اند . همچنین نشانگر آزادی زنجیرشدگانی است که از یوغ استکبار رسته اند و عظمت و سرفرازی و سربلندی مردمی است که با توکل به خدا و اطاعت از فرامین امام (ره) خود و با وحدت کلمه توانستند در مقابل تمام کفر ایستاده و آنها را به زانو درآورند . بااینکه من مدت زیادی  نزدیک یازده سال  در کلی ة مناطق غرب و جنوب مشغول خدمت بوده ام، آنچه هم اکنون برایتا ن به نگارش درآورده و بیان می نمایم، مربوط به عملیات بیت المقدس 5 می باشد که در منطق ة کردستان وارتفاعات مریوان (کله قندی  سنگ معدن و زله) به مرحلة اجرا درآمده است.
در آن منطقه فرماندهی گروهان سوم گردان 120 لشکر 28 کردستان به من محول شد . پس از تحویل حوز ة پدافندی سورن (مریوان) در شهریور ماه سال 66 به منظور بازسازی و آمادگی رزمی ، در محلی نزدیک روستای مریوان در دهانة تنگ ة توتمان اعز ام شدیم . به دستور فرماندهی ، « سیاناو »گردان پس از یک هفته جلسات مکرر و ته یة برنامة آموزشی در همان محل به اجرای آموزش های لازم و ضروری جهت انجام عملیات اقدام نمود.
و فرماندهی تیپ را « سرگرد رضا رحمانی » در آن زمان فرماندهی گردان را به عهده « سرهنگ احمد ترکان » و فرماندهی لشکر را « سرهنگ محمد طبسی » داشت. امیر ترکان از افسران باتجربه، مؤمن و توانمند ارتش جمهوری اسلامی است که در طول جنگ تحمیل ی در سمت های مختلف فرماندهی، دارای کارنامه درخشان خدمتی می باشد . او از افسران داوطلبی است که از زمان درگیری های کردستان، قبل از جنگ تحمیلی به همراه امیر صیاد شیرازی در آنجا حضور داشته و شاهد اکثر درگیری ها و مشکلات در منطقه بوده است.
با اینکه اکثر نیروهای توپخانه او را از خود می دانند و در حقیقت هم او افسر توپخانه است اما در مشاغل فرماندهی لشکر و قرارگاه، شایستگی های خود را نشان داده است که بایستی به نحوی شایسته از وی قدردانی شود . او با خدا معامله کرده است و به یقین اجر و مزد جهاد در راه خدا را خواهد گرفت.
فرماندهی گروهان ها را نیز به ترتیب ؛ گروهان یکم ستوان خو ش نواز، گروهان دوم ستوان پیش بهار، گروهان سوم ستوان رمضانی (خودم )، رئیس رکن 2 ستوان زمانی، رئیس رکن 3 ستوان خلفی و افسر دس تة شناسایی ستوان شهید کرمانی به عهده داشتند.
به جرات و صراحت می توان گفت که کمتر واحدی در سطح ارتش در آن زمان یافت می شد که این تعداد افراد مؤمن، مخلص و حزب الهی داشته است که هم ة آنها با یک هدف و مقصود در تمام صحن ه ها حاضر شده و خود را وقف جبهه و جنگ کرده باشند.
با توجه به وضعیت و شرایط گردان واضح بود که تک اصلی به عهد ة  گردان ما خو اهد بود ، ولی هنوز از طرف فرماندهی گردان گروهان تک ور برای انجام تک اصلی مشخص نگردیده بود . به همراه فرماندهی گردان و فرماندهان رکن 2 و 3 به پایگاه توتمان عزیمت کردیم . از آن محل، پشت ارتفاع کله قندی و یال گوری کپله را با دوربین مشاهده کردیم و عصر همان روز به یگان برگشتیم.
به پیشنهاد من به دیدگاه توپخانه (سنگر دیده بانی ) در تاریخ 9/7 به ارتفاع سورن رفتیم که من در سال 64 و 65 در همین پایگاه فرمانده گروهان بودم. با توجه به آشنایی قبلی از آن منطقه ، پشت ارتفاع گوری کپله که مسیرتردد خودروها و نفرات پیادة نیروهای ع راقی بود را مشاهده کردیم . ارتفاع کله قندی از شهرهای عراق تدارک می شد. جادة آسفالته خوب و در مسیر کوهستانی جادة شوسه تا بالای ارتفاعات کشیده شده بود.
جادة تدارکاتی در جنگ می تواند موجب پیروزی نیروها گردد، چون حمل وسایل، تجهیزات و نفرات به سهولت انجام می شود . از خستگی نیروها جلوگیری می کند و انتقال مجروح به مکان های بیمارستانی به سرعت انجام می شود که نیروهای دشمن از این امتیاز بهرمند بودند . برعکس آن نیروهای خودی با ارتفاعات بلند بدون جاده مواجه بودند و به دلیل تسلط دشمن در منطقه و داشتن دید و تیر مناسب، امکان احداث جاده وجود نداشت . پس اول بایستی دید و نیروی دشمن در منطقه را محدود می کردیم؛ یعنی با اشغال مواضع پدافندی جدید این امکان را از دشمن می گرفتیم و بعد از آن اقدام به
ایجاد جاده و محور مواصلاتی می کردیم که این مهم هم به آسانی بدست نمی آمد. زمان عملیات مشخص نبود. لازم بود منطقه به طور کامل شناسایی شود. در مهر ماه همان سال فرماندهی تیپ از محل آموزش گردان بازدید و در جلسة فرماندهان گروهان ها شرکت کرد و با توجه به تجرب ة چندین ساله درجبهه های جنگ مسائلی را مطرح کرد . در آن جلسه وی اظهار داشت آبروی لشکر و تیپ بستگی به عملکرد گردان 120 دارد و از بچه های گردان به عنوان نیروهای متعهد و مؤمن یاد کرد . آن گاه نظر مرا در رابطه با گردان و عملیات جویا شد . من شرح عملیات آتی را که بایستی انجام شود و بحث استفاد ة ابتکاری از خمپاره 60 و اعزام نفرات هم ة پرسنل گروهان به ترتیب به گشتی شناسایی  جهت آشنایی به هدف  توضیح دادم که فرمانده تیپ اظهار رضایت نمود. فرمانده تیپ از افسران کارکشته، دلسوز، توانمند و مؤمن بود که تجربة کافی جهت ادارة واحدهای بزرگ را داشت.
پس از چند روز به ارتفاعات مرانه رفتیم و از تپه (دوقلوها ) منطقة روبه روی ک له قندی و روستای حس ن آباد 1 را مشاهده کردیم. دستة شناسایی گردان به فرماندهی ستوان شهید کرمانی به شدت مشغول شناسایی منطقه بود و مشاهدات گروه گشتی روزها در جمع فرماندهان گروهان ها مطرح ونقشة منطق ة عملیاتی به ترتیب تکمیل می شد. ضمن اینکه آموز ش های رزم شبانه و تمرین تک روزانه مرتب انجام می شد. از گشتی و شناسایی منطقه غافل نمی شدیم. آبان ماه سال 66 بود که به همراه شهید کرمانی با یک گروه هفت نفره در یک گشتی شبانه منطقة حسن آباد را مورد بررسی و شناسایی قرار دادیم . در این گشتی شبانه خیلی از نقاط کور و نامعلوم مسیر و هدف برای ما مشخص شد . فرمانده یگان تک ور لازم بود منطقة نبرد را با چشم رؤیت کند و معایب و محاسن مسیر را به خوبی کاوش کند . دریافتیم که آب رودخانة حسن آباد ممکن است در شب عبور از خط، مشکلاتی به وجود بیاورد. تصمیم گرفتیم با ایجاد پل موقت در شب عملیات عبو ر از رودخانهرا برای نیروها تسهیل کنیم . محل عبور از خط را شناسایی کردیم و با ایجادنشانه گذاری برای شب موعود، کاملاً گویا نمودیم . شیب تند منطقه را پیدا کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بایستی از محل هایی عبور کنیم که بتوان به راحتی استعداد یک گروهان رزمی را به بالای ارتفاعات هدایت کرد. کسانی که آن شب در گشتی با من بودند، در بازگشت از آرامش خاطر مناسبی برخوردار بودند .

پنجوین

آنها متوجه شده بودند که سقوط کله قندی میسر است، به شرط آنکه همة اصول عملیات رعایت شود.
روستای حسن آباد درست زیر ارتفاع کل ه قندی بود و تا هدف حدود  روستایی در زیر ارتفاعات کله قندی بود که به علت جنگ تخلیه و متروکه شده بود. هفت کیلومتر فاصله داشت . مسیری بسیار خطرناک ، سخت و صعب العبور با انبوهی از درختان جنگلی ، به طوری که در برخی نقاط در روز روشن نفرات به خوبی دیده نمی شدند.
در 300 متری قلة کله قندی دشمن یک پایگاه بر روی ارتفاع ایجاد کرده بود که با توجه به حساسیت منطق ة نظامی باعث شده بود دسترسی به هدف مشکل « شهید شادمان » و تا حدی غیر ممکن باشد. این پایگاه بعد از عملیات به نام نامگذاری شد . او معاون گروهان یکم بود و یک شب در عملیات شناسایی موفق شده بود به این پایگاه وارد شو د. ستوان شادمان یکی از عناصر نگهبانی دشمن را با ضربات رزمی از پای درآورده بود . (اسرای عراقی این مطلب را بعد از سقوط ارتفاع کله قندی مطرح کردند .) همچنین او با پرتاب یک نارنجک دستی موفق شده بود سه عراقی را بکشد . او در بازگشت از مأموریت مقداری وسایل هم از عراقی ها به غنیمت آورده بود . بعد از این حادثه، منطقه تا حدی
آرام شده بود . فردای آن روز فرماندهی گردان طی جلسه ای به علت حساسیت منطقه دستور داد گشت ی های شناسایی به طور موقت لغو شود. ظاهراً چند سرباز از یگان های لشکر در روستای اطراف مریوان به گروگان درآمده بودند و پس از انتقال به عراق، عملیات آتی لو رفته بود.
به علت بارش باران های موسمی شدید یگان ها را به پادگان مریوان انتقال دادند، اما بنه گروهان در محل باقی ماند. در آذر ماه دوباره شناسایی منطقه با شدت و سرعت بیشتری آغاز شد . طی یک گشتی شناسایی موفقیت آمیز توانستیم پایگاه دشم ن را که در ارتفاع کل ه قندی بنا شده بود ، کاملاً شناسایی کرده و حتی به سنگرها و ارتباط تلفنی پایگاه اصلی کله قندی راه پیدا کنیم .
در مسیر عبور ما تعدادی مین قرار داشت که با توجه به شرایط جوی نامناسب و سردی هوا و بارش برف ، آنها را خنثی نمودیم . آنچه کار ما را مشکل کرده بود ، وجود برف و بارش شدید باران بود که اثر جای پای ما را با روشن شدن هوا مشخص و مسیر گشتی را لو می داد.
به هر حال چاره ای نبود، باید مسیر معین شده را شناسایی می کردیم. شوق انتظار زمان شروع عملیات اطمینان را در وجودمان بیشتر می کرد. تصمیم گرفتم کلیة فرماندهان گروه ها را به خاطر آشنایی بیشتر از منطقه، چند شب به گشتی شناسایی برده و آنها را کاملاً توجیه کنم . در شناسایی هایی که از منطقه داشتیم ، به این مطلب پی بردم که برای رسیدن سریع به هدف باید از حمل بار اضافی خودداری کرده و سعی خود را بیشتر مصروف حمل مهمات کنیم . از آنجا که معتقد بودم سلاح آر.پی.جی 7 از عوامل موفقیت یگان رزمی است ، از این روتصمیم گرفتم به هر نفر از نیروها ی سرباز یک گلو لة آر .پی.جی بدهم . همچنین به فکر بودم که خمپاره 60 هم با خود ببریم تا در صورتی که در مسیر درگیری پیش آمد، از آن استفاده کنیم.
خلاصه همة بچه ها مشغول بودند . روزها از پی هم می گذشت و شرایط معنوی و دعا حال و هوای خاصی را در محیط یگان ایجاد کرده بود . دی ماه بود که ماموریت یگا ن ها به تفکیک وظایف مشخص گردید . ماموریت تک اصلی به گروهان ما سپرده شد که حمله به ارتفاعات کله قندی از وظایف اصلی ما به حساب می آمد.
سمت راست ارتف اع کله قندی به گروهان دوم و ستوان پیش بهار واگذارگردید و گروهان یکم به فرماندهی ستوان خوش نواز مأمور حمله به سمت چپ ارتفاع کله قندی گردید.
بارش برف سنگین و باران های پیاپی فرصت مناسب جهت انجام آزمایش و رزم ایش از ما گرفته بود . معمولاً بیشتر اوقات زمستان ر ا با توجه به کمبودها در پادگان مریوان سپری می کردیم. سازماندهی دسته ها و گروهان را به نحو احسن انجام می دادیم. بیشتر اوقات سرباز ان صرف تهیة وسایل و سازماندهی یگان ها می گردید و آنها کمتر به مرخصی فرستاده می شدند .
علیرغم انبوه مشکلات انجام گشتی شناسایی به قوت خود باقی بود . دستة یک و دو ، مأموریت عملیات نفوذ و حمله به ارتفاع را ب ه عهده داشتند ودستة سوم نیز به عنوان یگان احتیاط گروهان در پایگاه شهید شادمان مستقربودند. این پایگاه در 300 متری هدف معین شده قرار داشت . فرماندهی دسته های گروهان را هم به ترتیب دسته یک ستوان بیدخ، دسته دو گروهبان روشنی و دسته سه ستواندوم وظیفه شجا ع الدین به عهده داشتند. تقریباً همة بچه ها به منطقه و ارتفاع کله قندی آشنا شده بودند و با توجه به تمرین های مکرر در ارتفاعات مشابه کله قندی که در نزدیکی مریوان قرار داشت ، حملةاصلی به ارتفاع کله قندی برای بچه ها یک تمرین مکرر به حساب می آمد.
در بهمن ماه جلسات مختلفی در قرارگاه تیپ و لشکر انجام گرفت . درجلسه ای فرماندهی لشکر سرهنگ احمد ترکان 1 از موضوع عملیات ، ایجادامیدواری و توفیق در پیروزی و استفاده از تجربیات گذشته صحبت کرده ودر خاتمه از فرماندهان گروهان ها که در عملیات نقش اصلی را به عهدهداشتند قدردانی کرد.
گردان مهندسی لشکر به شدت مشغول جاد ه سازی بود . این جاده قراربود تا ارتفاع کله قندی پیش رود . البته گردان مهندسی قصد داشت این تلاش را بعد از سقوط هدف با شدت بیشتری به اجرا درآورد.
به یاد دارم که یک شب حدود ساعت 3 نیمه شب که از مأموریت گشتی شناسایی بر می گشتیم، باران می بارید و شدت باران به حدی بود که تمام منطقه را آب فرا گرفته بود . یکی از برادران مهندس جها د سازندگی مشغول تعمیر و را ه اندازی یک دستگاه لودر در جاد ة مرانه بود که این تلاش و ایثار او مر ا به شدت تحت تاثیر قرار داد. رشادت و شهام ت های برادران عزیز جهاد سازندگی مستقر در مریوان در اجرای هر چه بهتر مأموریت و تسهیل عملیات نقش مؤثر و عمده داشت.
با گذشت زمان به شروع عملیات نزدیک می شدیم. ماه اسفند تمام شد و سال 1366 پایان یافت . جلسه ای به مناسبت عید و سال جدید در سطح تیپ برقرار شده بود. در این جلسه با عرض تبریک سال نو دوباره از عملیات و اجرای آن صحبت شد . در حالی ک ه هشت روز از فروردین سال 67 گذشته بود، به مدت 10 روز به مرخصی اعزام شدم. در ایام مرخصی ، فرزند اول من که چهار ساله بود هنگام پوست کندن میوه، چاقو از دستش رها شده و به چشم خواهر کوچکترش یعنی دختر دوسا لة من برخورد کرده بود که از جمله خاطرات ناگوار این مرخصی به شمار می رفت. روزهای آخر مرخصی را می گذراندم که از طریق فرمانده گردان به واسط ة یکی از نیروهای وظیفه به » : به منطقه احضار شدم . در نامه نوشته شده بود « مختار جاویدی » به نام تاریخ «. محض دریافت پیام خودتان را در منطقه به واحد معرفی نماید 67/1/15 بود . پس از کشمکش فراوان ، فرزندم را که بیمار بود رها کردم و  به منطقه رسیدم و پس از کمی استراحت در سنگر به محل استقرار فرمانده گردان رفتم در تاریخ 17 /1/ 67عازم منطقه شدم .. افسر عملیات ستوان خلفی آخرین اطلاعات مربوط به جبهه و دشمن را به اطلاع فرماندهان گروهان ها رساند . سپس مواضع دشمن و خودی و موقعیت جبهه و منطقه را روی نقشه و کالک مشخص کرد.

نقشه عملیات تاریخ و ساعت ارسال: 1389/09/20 10:30:1


در این جلسه فرمانده گردان و افسر عملیات تاکید کردند که موفقیت تیپ بستگی به مو فقیت و اجرای تک گروهان سوم (گروهان تحت نظر من) دارد و روی این مسئله بسیار تاکید داشتند که اگر خدای نکرده تک گروهان سوم موفقیت آمیز نباشد ، باعث تلفات سنگینی در سطح عملیات و سایر یگان ها خواهد شد.
فردای آن روز همراه افسر عملیات گردان به منطقه مرانه و حسن آباد اعزام شدیم . در محلی (در منطق ة سه راهی مرانه ) ستوان یکم حسین دادرس  که آن زمان رئیس رکن سوم گردان 155 تیپ یک لشکر 28 کردستان بود را ملاقات کردیم . ایشان از عملیات و اینکه کدام گروهان و چه کسی بر روی ارتفاع کله قندی عمل خواهد کرد س ؤال نمود . ستوان خلفی م را به ایشان معرفی کرد. من در جواب به ایشان گفتم ما مصمم هستیم ان شاء الله پرچم سرخ شهادت را بر فراز ارتفاع کله قندی به اهتزار درآوریم . سپس از آنجا به روستای حس ن آباد آمدیم و ب نة رزمی گروها ن ها را سرکشی کردیم .
تقریباً همه چیز برای اجرای عملیات مهیا بود.
آخرین هماهنگی ها صورت گرفت و مأموریت نهایی هر یگان در تاریخ67/ 19/1 ابلاغ شد. در نزدیکی سنگر بنه رزمی گروهان چادری بود که ستوان شادمان (معاون گروهان یکم ) در آن مشغول تمیز کردن اسلحه بود . به شوخی و با صدای بلند به او گفتم ای سردار بی سر ! ایشان با تبسمی » :
«. جواب داد ان شاء الله که بتوانیم به حسین اقتدا کنیم.
ناگفته نماند که او در همین عملیات پس از دلاوری ها و رشادت های فراوان که همة شرکت کنندگان در عملیات بیت المقدس شاهد و ناظر بودند ،جامة سرخ شهادت را به تن کرد و جاویدالا ثر گردید .
خاطرات شهید شادمان با آن اخلاص و ایثار هیچگاه فراموش نخواهد شد واگر امروز کشور ایران شاهد سربلندی و افتخار می باشد ، مدیون خون شهدای بزرگواری است که جان خود را نثار این نظام و انقلاب نموده اند.
بعد از آن دیدار و گفتگو با افسر عملیات (آقای خلفی) و پس از صرف شام آماده حرکت شدیم . چگونگی رفتن به ارتفاع کله قندی و نحو ة تصرف و سقوط آن ارتفاع و همچنین سختی هایی که در این راه متحمل شدیم را درمجالی دیگر به صورت مفصل خواهم آورد ، ولی به طور خلاصه اینکه دسته ها به ترتیب به طرف منطقه و محدود ة عمل خودشان که از پیش تعیین شده بود حرکت می کردند و خودم نیز با دس تة یکم همراه بودم . در این دسته بود که به عنوان فرمانده دسته « علی روشنی » درجه داری به نام گروهبان یکم
عمل می کرد و از ویژگی های رزمی و جنگی و تجربه خوبی برخوردار بود .
دستة دوم به فرماندهی ستوان بیدخ که معاون گ روهان نیز بود اداره می شد وعهده دار این مسئولیت « شجاع الدین » در دس تة سوم ستوان وظیفه ای به نام بود. دستة سوم مسئول احتیاط گروهان بود و تصرف پایگاه شهید شادمان راکه 300 متر ی زیر هدف کله قندی قرار داشت عهده دار بود . در گروهان من بود .
سربازی به نام « مجید کارکهلو »  به مدت 23 روز فرار کرده بود و در همان روز به یگان بازگشت . پس از مراجعت نزد من آمد و با صدای آهسته گفت مرا به جمع کسانی که امشب در عملیات شرکت می کنند بپذیرید . به او گفتم به علت اینکه شما متاهل هستید و مشکلات زیادی دارید ، بهتر است در بنه گروهان بمانید.
او به گریه افتاد و گفت:
من می توانستم برنگردم اما وقتی شنیدم عملیات نزدیک است با خودم فکر کردم که از دیگران کمتر نیستم واز این رو تصمیم گرفتم خودم را به سرعت به منطقه برسانم و در عملیات شرکت کنم.
من هر چه تلاش کردم نتوانستم او را قانع کنم . آنقدر گریه کرد که دلم به حال او سوخت . با خودم گفتم با این همه شوق و علاقه ای که دارد ، می تواند روحیه ای مضاعف برای دیگر نیروهای وظیفه باشد . هر چند هم ة نیروهای وظیفه و پایوری که در یگان حضور داشتند ، آنقدر آمادگی روحی داشتند که من مطمئن بودم با آنها به راحتی می توان به هدف رسید. به هر حال با اصرار زیاد، سرباز مجید کارکهلو را که فقط به شوق شرکت در عملیات به منطقه آمده بود به آمار گروهان اضافه شدند و چون اسلحه در دسترس نبود سلاح یکی از سربازان را که در عملیات شرکت نمی کرد به او دادم. سرباز کارکهلو تعدادی نارنجک دستی و گلوله آر.پی.جی با خود برداشته بود . او به محض اینکه متوجه شد در عملیات شرکت می کند، خنده بر لبانش نقش بست و مهیای حرکت شد.
گروهان از منطق ة تجمع حرکت کرد و پس از ساعتی به موضع تک رسید. مسیر این عملیات از روستای مخرو بة حسن آباد که در زیر ارتفاعات کله قندی قرار داشت می گذشت. رودخانه ای پر آب از آن مسیر عبور می کرد که قبلاً با احداث پل از آنجا عبور می کردیم . در این نقطه افسر عملیات گردان ستوان خلفی از ما جدا شد و پس از خداحافظی ما به مسیر خود ادامه دادیم. از روستای حس ن آباد تا ارتفاع کله قندی در حدود هشت کیلومتر راه بود. مسیر کاملاً شناسایی شده و همة نیروها با آن آشنا بودند.
سرباز کارکهلو در دستة یکم سازماندهی شده بود و در جلوی سربازان پشت سر راهنما حرکت می کرد. شب از نیمه گذشته بود و ما تقریباً دو سوم راه را پیموده بودیم. از آنجا که دشم ن در مسیر هدف دارای پایگا ه کمین بود، مدتی منتظر ماندیم تا پست نگهبانی دشمن تعویض شود. با بستن نوار سفید در میدان مین و محور عبور با آرامش و اطمینان ابتدا دسته یکم راعبور دادیم و دسته دوم هم به راحتی عبور کرد.عبور از این مسیر و این مرحله از مراحل دشوار عملیات بیت المقدس 5 به شمار می رفت. به این دلیل که میدان مین پرحجم دشمن بسیار خطرناک بود، به طوری که من در ابتدای محور دراز کشیدم و همراه شهید کرمانی یکی یکی مچ پای سربازان را روی نوار سفیدقرارمی دادیم تاخدای ناکرده اتفاق ناگواری پیش نیاید.بعد از عبور دسته دوم در مسیر راه کله قندی قرار گرفتیم.با توجه به میدان مین وسیع دشمن،اگر سربازی به اشتباه پا روی مین می گذاشت علاوه بر اینکه موجب تلفات می شد،صدای انفجار مین می توانست باعث هوشیاری دشمن گردد . در مسیر راه به طرف کله قن دی با توجه به اینکه دشمن مطمئن بود امکان دست یابی به کله قندی از طرف نیروهای ایرانی ممکن است، اقدام به احداث میدان مین وسیع نموده بود . در شب های قبل از عملیات و در گشت ی های شناسایی در میدان مین راه عبور باز کرده بودیم و از نظر عملیات کلاسیک نظامی و مقررات جنگ جهت عبور از میدان مین در شب تاریک، بایستی با نوار سفید محل عبور را کاملاً شناسایی و آشکار نمود . بایستی ترتیبی اتخاذ کرد که نیروهای تک ور بدون دغدغه و تشنج، آسان و راحت از میدان مین عبور نمایند . این م ی تواند دردست یابی نیروهای تک ور به هدف مؤثر و مفید واقع شود.
ای کاش این امکان وجود داشت که در شب عملیات بیت المقدس 5 این صحنه های به یاد ماندنی که نشان از گذشت و ایثار رزمندگان اسلام بود به تصویر کشیده می شد، یا حداقل در شب های گشتی شناسایی که در سرمای شدید و خشن منطقه دستة شناسایی گردان و بچه های گروهان مشغول خنثی کردن میدان مین بودند ضبط و ثبت می کردیم . متأسفانه در این خصوص واحد های نظامی بخصوص ارتش از امکانات خوبی برخوردار نبودند یا اگر وسیله ای یا دوربینی برای این کار وجود داشت به دلیل ملاحظات حفاظتی نیز اقدام نشد و اگر رزمندگان سال های دفاع مقدس این گونه خاطرات را ننویسند،مثل از خود گذشتگی های نیروهای نظامی به بوتة فراموشی سپرده خواهد شد.
به دلیل وجود سرمای زیاد و یخ بندان در میدان مین، مین های کاشته شدهمثل سنگ به زمین می چسبیدند. به دلیل حساسیت کار و ظرافت خنثی سازی امکان استفاده از دست کش وجود ندارد و خنثی کنندة مین مجبور است در آن سرمای شدید با دست خالی یا حداکثر استفاده از یک سیخ اطراف مین راکنده و کاوش نماید؛ اگر تله نبود با دقت در دل تاریک شب ماسوره انفجاری را از زمین جدا نماید و سپس با دقت تمام آن را در جای اول خودش تعبیه کند . به طوری که عناصر ک نترل کننده دشمن در روز روشن به جهت بازدید از میادین مین می آیند، متوجه تغییر نشوند .
 از همة این ها گذشته این مهم بایستی در فاصلة حدود پنجاه متر از دشمن که نگهبان مسلح آن هوشیار و بیدار است انجام دهی.
بالاخره سربازان به همراه مسئولین با احتیاط کامل مسیر را طی می کردند.
شهید کرمانی و گروهبان روشنی در جلوی ستون قرار داشتند و بی سیم چی شهید سرباز مرزبان ایرانپور با دو بی سیم چی دیگر در کنار من بودند .
همچنین ستوان طاهری (افسر توپچی ) مأمور توپخانه همراه من بود . فاصلة ما با هدف بسیار نزدیک بود و کم کم به کانال خطوط پدافندی دشمن نزدیک می شدیم. تیربارهای دوشکا و بخصوص یک چهارلول 23 میلی متری ضدهوایی دشمن به شدت کار می کرد ولی به دلیل اینکه ما درست زیر هدف قرار داشتیم ، نمی توانست به ما آسیبی برساند . از طرف فرماندهی گردان توسط ستوان زمانی و خلفی مرتب وضعیت را جویا می شدند، اما به علت حساسیت منطقه امکان جوابگویی نبود و فقط مستمع بودیم. حتی در پاره ای از اوقات بی سیم چی مجبور بود گوشی بی سیم را روی صورت خود نگه دارد تا صدایی شنیده نشود.
تقریباً در بیست متری نزدیک کانال به صورت درازکش منتظر بودیم .البته میدان مین پراکنده ای از نوع والمر ی 1 مشاهده می شد که مقداری نگرانم کرده بود . همین طور که دراز کشیده بودم و می خواستم یک مین والمر ی را از سر راه برداشته و به کناری بگذارم، ناگهان یکی از نفرات دشمن بالای کانال ظاهر شد . نفس ها در سینه حبس شد . دستم روی مین مانده بود؛ نه می توانستم دستم را بکشم و نه می شد مین را جابه جا کرد . هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم و از طرفی به دلیل یخ زدن زمین شهید کرمانی مچ پایم را گرفته بود که به پایین کشیده نشوم .
به دلیل حضور سرباز عراقی شهید کرمانی پایم را به شدت می فشرد. او فکر می کرد اگر سرباز عارقی متوجه حضور ما شود چه خواهد شد ! در این هنگام ناگهان تیربار نیروهای خودی (گردان قدس، گروهان یکم ) که در خط پدافندی مستقر بود آتش گشود و بلافاصله نفر دشمن درون کانال پرید . آتش تیربار خودی درست در زیر کانال ارتفاعات کله قندی شلیک می شد. شاید توفیق خدا و معجز ة الهی بود، اگر چه بسیار خطرناک بود و برای چند لحظه مجال حرکت را از ما گرفت و اگر ادامه می داد ما مجبور به عق ب نشینی می شدیم اما باعث شد که توسط نیروی دشمن دیده نشویم و مورد هدف قرار نگیریم . در همین لحظه همراه با چند نفر از نیروها از جمله شهیدکرمانی و گروهبا ن روشنی و دیگران به درون کانال کله قندی پریدیم و حمله آغاز شد . درست در همین نقطه اولین شهید به خون غل تید. شهید مجید کارکهلو همان سربازی که خود را برای عملیات رسانده بود ، به شهادت رسید . پیکر پاک این شهید ، سه سال بعد از آن محل به عقب منتقل شد.
پس از ورود به کانال دشمن، ابتدا سنگر تیربار عراقی را که یکی ازنفرات دشمن در آن مشغول رفع گیر تیربار خود بود ، تسخیر کردیم و نفر آن به اسارت درآمد . پس از ای نکه این سنگر سقوط کرد، به سراغ سنگر نگهبانی دشمن رفتیم و پست نگهبانی را قبل از اینکه حملة وسیع آغاز شود اشغال کردیم. در هنگام ورود به سنگر تیربار دشمن، سرباز عراقی اسلحه نداشت .
در عرض سنگر سیم مخابرات وصل کرده بودند و تعدادی نارنجک دستی به آن آویزان بود . به دلیل اینکه کله قندی ارتفاع بسیار بلندی بود، استفاده ازنارنجک دستی بهترین وسیلة دفاع و حمله بود . سرباز عراقی به محض مشاهدة ما و بعد از اینکه متوجه شد ما ایرانی هستیم و راه گریزی ندارد، ازترس و وحشت بیهوش شد . یکی از سربازان را مأمور کنترل وی کردم وخودم در کانال راه افتاده به طرف خط الرأس ارتفاع رفتم . لازم به توضیح است سایر سنگرهای نگهبانی نیز غافلگیر شدند . سرباز عر اقی که در سنگرچهارم به طرف تنگة توتمان و درة مشرف به آن مشغول نگهبانی بود، بی خبر از همه جا آجیل و کشمش می خورد. او هم اسلحه نداشت، فقط تعدادزیادی نارنجک دستی مثل سنگر های دیگر در آن سنگر وجود داشت .
شهیدکرمانی از پشت به شانة راست او اشاره کرد . او پشت سر را نگاه کرد اما متوجه حضور ما نشد . برای بار دوم سرباز عراقی فکر کرد نگهبان پست بعدی با وی شوخی می کند، چون درست مصادف با ساعت تعویض نگهبانی نیروهای عراقی بود . به محض اینکه از سنگر بیرون آمد، یک مشت آجیل و کشمش به من داد و تا متوجه شد که ما نگهبان پست بعدی نیستیم و دو نفریم و از طرفی هر دو محاسن داشتیم، فوراً فریاد زد ایرانی، ایرانی ! ودوستانش را با این فریاد به کمک طلبید اما به سرعت با اشارة شهید کرمانی و اینکه چند بار من به او گفتم لا تخف (نترس!) او آرام گرفت و به جمع سایر اسرای عراقی پیوست.
سنگرهای نگه بانی دشمن تسخیر و به تصرف ما در آمدند . آن گاه حملة  وسیعی به ارتفاع کله قندی همراه با آتش سنگین آر .پی.جی آغاز شد . سنگر فرماندهی گروهان دشمن که قبلاً در گشتی شناسایی مشخص گردیده بود تصرف شد و همراه با نیروهای پایور آن به اسارت درآمدند . اسرا به درون کانال تخلیه گردید ند و بق یة سنگرها نیز به ترتیب مورد حمله و هجوم رزمندگان اسلام قرار گرفت. وقتی می خواس تم به میل ة مرزی کله قندی نزدیک شو م ناگهان از پشت سر صدای رگبار گلوله شنیدم و متوجه شدم یکی از سربازان خودی دو نفر از نیروهای دشمن را به رگبار بسته .
 او در جواب سؤال من که علت را پرسیدم گفت دو نفر از نیروهای دشمن می خواستند شما را از پشت مورد هدف قرار دهند. به هر حا ل به میلة مرزی کله قندی تکیه زدم و به اطراف نگریستم . به یادم آمد که م ی بایست علامت سقوط کله قندی شلیک شود و چون در طرح قبلاً مشخص شده بود که هرگاه هدف کله قندی سقوط کرد ، یک منور سبز شلیک شود، به سرعت اقدام به تیراندازی شد و یک منور سبز بر روی ارتفاعات کله قندی روشن شد.
بعد از این پیروزی، دوستان می گفتند که به محض رؤیت منور سبز روی ارتفاعات کله قندی، فریاد شادی از حوز ة پدافندی و قرارگاه عملیات و دیدگاه که فر ماندهان ارشد در آنجا منتظر بودند برخاست و هم ة خدای سبحان را شکر کردند.
ساعت حدود دو با مداد بود . در حدود 54 نفر از عناصر دشمن به اسارت درآمده بود ند. سلاح های مختلف ، دستگاه ب ی سیم مخابراتی و سایر تجهیزات از دشمن به غنیمت گرفته شد . کل یة نفرات دشمن به صورت آماده باش با پوتین خوابیده بودند و به اقرار خودشان در آماد ه باش صددرصد ب ه سر می بردند .
فرمانده گردان عراقی هم جز و اسرا بود و تعداد هفت نفر از سربازان عراقی هم در جمع اسرا دیده می شدند. یکی دیگر از نفرات دشمن که به اسارت در آمده بود یک استوار بود که قبل از سقو ط ارتفاع بر روی کانال ایستاده بود و در آن شب به جای افسر نگهبان، نگهبانی خط را به عهده داشت . در ادامه به ترتیب سنگرها از نیروی دشمن پاکسازی و به کانال عقب منتقل می شدند . هنوز در سمت چپ و راست کله قندی درگیری وجود داشت . در سمت راست گروهان دوم به فرماندهی ستوان پیش بهار عمل می کرد که آنها نیز خیلی زود توانستند روی هدف احاطه پیدا کنند. سمت چپ یگان به عهد ة گروهان یکم و گردان 127 شهید نصر و شهید نفس الامری بود. سمت چپ ارتفاع گوری کپله بود که
هنوز درگیری در آنجا ادامه داشت.
از طریق ب ی سیم به وسیلة فرماندهان تبر یک برای فتح آغاز شده بود . من به وسیلة بلندگوی دستی که در اختیار داشتم چگونگی پدافند، تثبیت وپاکسازی را به سربازان می گفتم. با توجه به تجربیات گذشته می دانستم با طلوع صبح فردا روز سختی را خواهیم داش ت و تازه پاتک های سنگین دشمن آغاز می شد و بچه ها می بایست استراحت می کردند.
از بی سیم گردان به من اطلاع دادند از سمت گروهان جلال (ستوان پیش بهار) یک دستگاه تانک دشمن به طرف شما در حرکت است . من تعداد بیست نفر آر .پی.جی زن ماهر داشتم که آموزش های لازم را دیده و به علت تیراندازی زیاد مهارت کافی به دست آورده بودند. به یکی از آنها به نام « خسرو بیگی » محل تانک را نشان دادم . او با گلولة آر .پی.جی شلیک دقیقی روی تانک انجام داد و اگر چه به تانک اثابت نکرد ، ولی توانست آن را متوقف ساخته و از شلیک های پیاپی تانک جلوگیری کند.
دستورات لازم در خصوص حفظ هدف پیوسته داده می شد. من به سمت جلوی کله قندی رفتم تا منطق ة پایین هدف را نظاره کنم . هوا تاریک بود ولی قرص ماه تازه بیرون آمده و قله را تا حدودی روشن کرده بود. 


http://www.sajed.ir/detail/81246   ساجد( سایت جامع دفاع مقدس)

 


نوشته شده در یکشنبه 93/5/19ساعت 4:0 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |