متن کامل تعزیه درویش کابلی (بخش سوم)
تعزیه شهادت درویش کابلی نسخه ی قزاآن قمصر کاشان متعلق به 150 سال پیش درویش کابلی: وای بر من این حکایت چیست می بینم عیان؟ امام : این حکایت با من است و نی تعجب اندر آن درویش کابلی: کیستند ای شاه این لشگر چو دیو و اهرمن؟ امام : ایستادند این سپه یکسر به قصد جان من درویش کابلی: نوجوانانی بینم در میان خون همه امام : آن جوانان منند ونسل پاک فاطمه درویش کابلی: نوخطی بینم میان خون چو ماه انور است امام : آن جوان هجده ساله علی اکبر است درویش کابلی: پهلوانی پاره پاره هر دو دست از تن جداست؟ امام : آن بود عباس من، آن بازوی شیرخداست درویش کابلی: در میان خون زند یک نوجوانی دست و پا امام : آن بود داماد من، آن قاسم نوکدخدا درویش کابلی: یک صغیری هست با قنداقه اندر خون طپان
آه علی اصغر من ، کودک شیرین زبان (ادامه دارد...)