سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید حسن خاکی

سفرنامه

سرزمین سیب و سرب(8)

آخرین روز سفر

 

تاپ تاپ خمیر

در طیب آباد خمین، نان را بسیار نازک و طبخ و سپس آن را خشک می کنند تا در طول سال قابل استفاده باشد.

یازدهم مرداد 1357

آشنایی با سنت های طیب آباد در آخرین روز سفر

صبح اول وقت به طرف میدانگاه ورودی روستا حرکت کردیم و منزل دکتر رفتیم. ایشان تزریقاتچی بودند و اطلاعاتی ازامداد رسانی های اولیه داشتند و در معدن و کارخانه ی لکان فعالیت می کردند و منزلشان در طیب آباد بود. اسم پسر ایشان شاپور بود که با غلامرضا سابقه ی دوستی داشتند. دکتر تجویز داروی مسهل کردو دستورالعمل پیاده روی داد، امیدواری داد که تا آخر روز این عارضه برطرف می شود. وقتی به منزل وجیه الله برگشتیم به این نتیجه رسیدیم که به کاشان برگردیم. زود بارمان را بر داشتیم و با همه خداحافظی کردیم و به طرف میدانگاه طیب آباد حرکت کردیم. البته تا آن جا ما را همراهی کردند و بارمان را حمل کردند تا سوار اتوبوس شدیم و به طرف خمین راه افتادیم . یکی از مسافران با ذوق و صدایی خوش همه را سرحال آورد. اتوبوس در حال حرکت بود که این دوبیتی را خواند:

 ای باد صبا از سوز دلگیر

خبر از من ببر بر مادر پیر

بگو فرزند سلامت می رساند

 حلالش کن که شب ها داده ای شیر.

روستا

بخشی از سنت های مردم طیب آباد را در همین اتوبوس پرس و جو و یادداشت برداری کردم و بخشی را بعد از سوار شدن به اتوبوس خمین - قم از زبان مشهدی غلامرضا شنیدم :

خانه تکانی

خانه تکانی سال نو:

برخی اهالی اعتقاد دارند که قبل از عید نوروز و در زمان خانه تکانی  بخشی از خانه را سفید کنند. بدین جهت، خاک رس سفید را با آب حل می کنند و با آن دیوار های خانه را گل اندود می کنند. دست کم تکه ایی از دیوار انباری خانه را باید به همین روش سفید کنند تا منزل خوش یمن شود. . علت این کار آن است که در داخل خانه ها از تنور و از چراغ پی سوز(چراغ میشکی) جهت روشنایی استفاده می شود.و دیوارها در مدت یک سال به طورکامل سیاه می شود .

تنور

پخت نان فطیرعید نوروز :

یک هفته به عید مانده بانوان روستا لوازم پخت این نان شیرینی مخصوص را فراهم می آورند و آن را با آداب خاصی طبخ  می کنند. از جمله آداب آن، این است که مهره آبی رنگی را در زمان پخت، داخل نان مخفی می کنند و هنگامی که می خواهند آن را مصرف کنند یعنی در سر سفره ی صبحانه ی اولین روز سال نو، میان اعضای خانواده تقسیم می کنند .هرکس در گرده خود جست و جو می کند تا مهره را بیابد.چون اولین گوساله یا بره یا بزغاله ی این خانواده که در سال جدید به دنیا می آید، نصیب او می گردد.و بر این باورند که مهره در نان هر کس یافت شود، خیر و برکت زندگی درطول سال به نام او می باشد و معتقدندکه او واسطه ی خوبی برای روزی رسانی خانواده در طول آن سال خواهد بود.

سفره هفت سین

سفره هفت سین:

سفره هقت سین مردم روستای طیب آباد مثل  دیگر نقاط  ایران، سبزه و سیب و سنجد و سمنو و ،سیر و سرکه و سکه است.  علاوه برآن ماهی صید شده و شاخه های بیدمشک نیز استفاده می شود. رودخانه ها و قنات های منطقه دارای ماهی قزل آلاست.

شب الفه : آخرین شب سال شب الفه است. اهالی روستا رسم دارند که در این شب خاگینه درست کنند.این خوراکی مخلوطی از تخم مرغ ، آرد و سبزیجات است که در روغن تفت داده می شود. شب عید را این گونه جشن می گیرند .

مراسم تٌخ تخی: جوانان روستا در شب عید نوروز بالای پشت بام ها می روند و چادر و پارچه ای را از بالا به طرف ایوان خانه آویزان می کنند و با خواندن اشعاری یا تلاوت آیات قرآن از اهل خانه طلب عیدی می کنند.صاحب خانه آجیل یا سکه یا تخم مرغ رنگی را به چادر گره می زند و کمی تکان می دهند تا چادر بالا کشیده شود این مراسم به سبب صدای قدم ها روی پشت بام یا به هم زدن دو قطعه سنگ به هم، برای اطلاع همسایه ها تخ تخی نام گرفته است.

باز کردن سفره صبحانه روز عید نوروز :

سفره صبحانه نوروز را یکی از افراد خانواده که معمولا پسر بزرگ است باز می کند تا سفره همیشه پر برکت باشد . داخل سفره نیز ممکن است برای او هدیه ای قرار دهند. بعد از دیده بوسی و عیدی دادن وگرفتن، صبحانه صرف می شد و بعد از آن به زیارت امامزاده حسن (ع) وبر سر اهل قبور می روند. پس از آن صله رحم انجام می گیرد و کوچک ترها به دیدار بزرگ ترها می روند .

سیزده به در

 

 سیزده به در :

اهالی روستای طیب آباد در این روز به دامن طبیعت پناه می برند و این روز را به خوش باشى و خوش گویى و خوش خورى می گذرانند. در این روز هر گونه بدخلقی  و اخم و تخم و خمودى حرام است؛ چرا که اوقات تلخی کردن و غم و اندوه به دل راه دادن ازوسوسه های شیطانی است و محبت ورزی وعشق و شور و نشاط از هدایاى خدای متعال است.

 

انواع نان های طیب آباد

انواع نان

1. نان معمولی: این نوع نان در طول سال پخته می شود و خمیر آن ترکیبی از آرد، آب و مایه خمیر می باشد. بسیار نازک و بزرگ است. هر خانواده در طول هفته دوسه نوبت تنور خود را روشن می کند و نان خود را تأمین می کند. خشک این نان با اندکی قطرات آب نرم می شود و برای ترید درآب دوغ خیار و آبگوشت مناسب است.

2. نان شیری: نانی بسیارخوشمزه و خوش طعم است و معمولاً با دانه های کنجد تزیین می شود. برای خمیر آن به جای آب از شیرگاو استفاده می شود. این نوع نان مناسب سفره ی صبحانه است.

3.  گِرده : نانی است برشته و ضخیم به قطر تقریبا یک سانتیمتر به شکل دایره که با شانه چوبی روی آن سوراخ هایی ایجاد می شود تا هنگام پخت مغز نان در تنور بریان شود. خمیر آن را در سرشیر و خامه ی شیرهایی که تازه دوشیده اند می خوابانند و سپس به تنور می زنند و بعد هم بر سر سفره صبحانه مصرف می کنند.

تنور خانگی

4. فطیر:  نوعی نان شیرینی دایره ای شکل است  که همزمان با فرارسیدن عید نوروز و دیگراعیاد سال مثل عید سعید فطر و قربان پخته می شود . خمیر آن را با زرده تخم مرغ ، زردچوبه و شیر و شکر و دانه های خوشبو نظیر تخم خرفه مخلوط می کنند و درتنور برشته می کنند. گاهی با قاشق روی آن عسل هم می مالند تا شیرین تر و مقوی تر گردد.

 5-  نان « اگِردَک» : شامل ترکیبی از آرد ، کمی مایه خمیر ، شیر و شکر و کمی زردچوبه است و بعد از آماده شدن خمیر، آن را در روغن داغ  ماهی تابه سرخ می کنند تا  کاملا برشته شود. به عبارت دیگر این نوع نان، تمام شرایط فطیر را دارد جز آنکه در قطعات کوچک آماده می شود و در روغن  برشته می گردد. کلوچه ای است بسیار خوشمزه و خوش طعم که در تمامی وعده های غذایی و در طول روز مشتری های فراوان دارد.

نان نازک طیب آباد

این سفر دوست داشتنی سرانجام پس از پیاده شدن در قم و سوار شدن به اتوبوس کاشان  به پایان رسید. بعد از ظهر بود که وارد کاشان شدیم در حالی که دل درد مشهدی غلامرضای خاکی نیز بهبود یافته بود. مادرم بعد از شنیدن خاطرات سفر، دم گرفت و این هیچانه را ترنم کرد:

بیل و کلنگ و تیشه

احمد وکیل نمی شه

اگر می خواد وکیل شه

سوار دسته بیل شه

جدّی مثل فیل شه

عین بابا سبیل شه.

والسلام !

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/2/31ساعت 10:41 صبح توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

 

سفرنامه

سرزمین سیب و سرب(7)

تفرج در باغات سیب طیب آباد 

 

 سیبستان طیب آباد

 

نمونه ای از باغ سیب طیب آباد خمین

دهم مرداد1357

صبحانه را خوردیم و به اتفاق آقا وجیه الله راهی باغ بزرگ سیب شدیم باغی که چند هکتار بود و به نماینده مردم خمین در مجلس شورا ی ملی تعلق داشت .می گفتند که وی طیب آبادی است و با آقا غلامرضا هم نسبت فامیلی دارد. با یک وانت خودمان را به سیبستان این نماینده رسانیدیم. غوغایی بود. بیشتر اهالی روستا ریخته بودند و سیب می چیدند و بسته بندی می کردند. چند نفر گفتند که مستقیم به خارج کشور صادر می شود چون مرغوبیت سیب لبنان را دارد. ما نتوانستیم به ابتدا و انتهای این باغ سیب چند هکتاری برسیم ، هرجا هم که رفتیم با کشاورزان سلام و علیک داشتیم و درهرقطعه ای که مشهدی غلامرضا را می شناختند، توقف کوتاهی داشتیم و در جمع آوری سیب درختی کمک می کردیم. در این گپ و گفت ها من نیز کار خود را می کردم و لغات و اصطلاحات طیب آبادی را به هرماجرایی بود، یادداشت می کردم. طبیعی است که در چنین شرایطی، بیشتر واژگان مربوط به کشاورزی جمع آوری شد :

سیبستان طیب آباد

یَرَق یعنی وسایل گاوآهن.

هولِه یعنی خرد کردن خرمن.

دسخاله یعنی داس.

سووال یعنی برگ و باش خشک شده گندم  .

چِر یعنی چوب و شاخه های خشک .

 گندم زِوِردَه عنوانی است برای خوشه گندم تازه که روی آتش حرارت دهند.

قلمستان عنوانی است برای جایی که درختان زیاد دارد.

قُرُّمَه برق یعنی رعد و برق آسمانی.

بَشَن یعنی باران.

شِو دَر یعنی شبدر(نوعی سبزی).

سیبستان طیب آباد

ویریس یعنی بلند شو، به پا خیز.

مِلِنگ شدن  یعنی بلند شدن و بالا آمدن.

نشتن یعنی نشستن./ نِشتَم یعنی نشستم.

هشتن یعنی گذاشتن.

اِسادن یعنی گرفتن .

ناقَلا  در مقام سرعت عمل به کار می رود یعنی سریع.

بلاش زمین یعنی بگذار زمین.

بَل تا بیام  یعنی بگذار بیایم .

بَکَلاشی یعنی بخارانی (کلاشیدن یعنی خاراندن).

کَج و خُل  یعنی ناهموار و قِناس .

اٌنگِله یعنی آستین

الیجَک  یعنی دستکش.

شامورتی یعنی کتری، ظرف درست کردن چای آتشی .

کُل یعنی تیز و برنده. مخالف هم معنی می دهد.

پِلکیدن یعنی آلوده شدن به کاری .

بُلغور یعنی گندم یا جو پرک شده .

آش وَلگ یعنی آش رشته .

قاضی به نان لوله شده و-ساندویچی  گفته می شود.

هیمه یعنی هیزم.

پَرک یعنی نخ (به طور عام).

دِشکَه یعنی نَخ خیاطی

دیکیلَه نام وسیله نخ ریسی  است.

تکِّلِه یعنی هل دادن، تنه زدن به کسی.

 

 

سیبستان طیب آباد

غُلا  یعنی آهسته

گُرده یعنی  پشت گردن.

دال یعنی نوبت .

پِشکَه  یعنی عطسه.

دُما یعنی عقب

قیل یعنی گود .

گی قورماغَه یعنی جلبک.

سِرِنجِه یعنی سنجد.

اِشکِنَک یعنی  گل.

کاسه اشکنک یعنی گل شقایق.

جوقاسم نام زعفران وحشی است.

غازیاغی و توت کُنَک نام انواعی سبزه ی خود رو در دشت هاست.

گیرچ / کِویچ یعنی زالزالک .

سَین یعنی سنگ.

سالِیلان یعنی کپر، خانه های حصیری.

سیبستان طیب آباد

نزدیک ظهر بود که صاحب باغ یعنی نماینده مجلس نیز از راه رسید؛ در حالی که گروهی او راهمراهی می کردند. آمده بود تا به روند امورنظارت و سرکشی داشته باشد. به ما که رسید با مشهدی غلامرضا حال و احوال گرمی کرد و به سرکرده ها نیز سفارش کرد که ازما پذیرایی کنند و یک جعبه سیب هم آماده کنند و بدهند تا با خود ببریم. من از سیب هایی که آوردند، دو سه تا نرم و آبدار انتخاب کردم وخوردم ولی آقا غلامرضا بی پروایی کرد و تا آن جا که توانست مثل قحطی زدگان،سیب های سفت و نرم زیادی را درهم گاز زد و دولپی بلعید. غروب آفتاب وقتی به منزل وجیه الله برمی گشتیم، سر دل مشهدی غلامرضا سنگین  شد و  شام  هم نتوانست بخورد. وقتی خوابیدیم ، تازه دل دردهایش شروع شد.چشمم تازه گرم شده بود که از صدای ناله های پیوسته اش از جا پریدم. خانواده ی وجیه الله دمنوش و داروهای گیاهی به او خورانیدند و به من هم سفارش کردند که راحت بخوابم، ولی دنده به دنده شدن ها و ناله های او اجازه نمی داد که خواب به چشمانم برود. تا صبح روز بعد من نیز پابه پای او رنج بردم و چرت زدم.


نوشته شده در شنبه 94/2/19ساعت 12:16 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

سرزمین سیب و سرب (6)

 لوازم زندگی

 

طرحی از منظره ی روستای طیب آباد خمین

ادامه سفرنامه در روز نهم مرداد1357

پس از آنکه معدن حسین آباد و لکان را خوب گشتیم، آقای محمدی ما را در روستای طیب آباد، جلوی منزل دایی مشهدی غلامرضا  که در کوچه مسجد بود پیاده کرد. ناهار در منزل دایی حبیب، حسابی خوش گذشت.زن دایی با کمک ابوالحسن و ابوالقاسم پسرانش سفره را پهن کردند. بعد از ناهار، مثل لشکر شکست خورده هرکدام در گوشه ای نقش زمین شدیم و در همان حال، گپ و گفت هایمان نیز به طور رسمی آغاز شد. وقتی موضوع همکاری من با مرکز فرهنگ مردم رادیو مطرح شد،همه سر شوق آمدند و هر کس هرچه می دانست روی دایره می ریخت و من با دقت به ثبت قلمی آن ها می پرداختم. این دفعه موضوع کار ما لوازم زندگی و موارد انسانی بود  :

طرحی از منظره ی روستای طیب آباد خمین

طبیّت یعنی سر و وضع

واگیره یعنی نقشه قالی.

گِن یعنی ریشه و گره زدن به قالی.

کِرکید یعنی شانه ی قالی( کِرکید زدن یعنی شانه زدن به گره های قالی برای منظم کردن آن ها).

پارچینه یعنی نردبان.

قزقون / قزقول یعنی دیگ بزرگ .

قزقونچه / قِزقولچه : دیگ کوچک.

غَلبیر یعنی غربال .

تِیجَه یعنی آبکش .

کیزیلَه یعنی کوزِه .

یَخدان یعنی صندوق.

دیگیله / دو گولَه یعنی دیزی ، بُرمه.

قِبِسینی یعنی سینی.

سینی یعنی خمره کوچک ماست ، بَستو.

لانجین یعنی تغار.

کِشماله نام ظرفی سفالی است که برای خمیر کردن  استفاده می شود.

تاپو به محل نگهداری آردگفته می شود، سیلو.

برنج پال به ظرفی گفته می شود که مورد استفاده آبکش کردن برنج است.

رَفه یعنی طاقچه ی بالا.

پی سوز یعنی چراغی سفالی که با پیه و چربی روشنایی می دهد.

طرحی از منظره ی روستای طیب آباد خمین

تومان ( تنبان) یعنی شلوار .

چَرَغ چوروغ یعنی الاکلنگ.

قوقو  یعنی تاب بازی .

تورو یعنی  صورت .

میی کَله یعنی  مویِ سر.

لِو یعنی لب .

زوآن یعنی زبان .

پِت یعنی دماغ .

کینِ مِرک یعنی آرنج .

گَدَ یعنی شکم.

تِکِّ یعنی پهلو.

جالیدن یعنی جویدن .

خِطِل یعنی قلقلک و خطلو یعنی قلقلکی

کووَ یعنی سرفه .

چِل یعنی دیوانه.

شِو نشینی یعنی شب نشینی

شو چِراز یعنی تنقلات شبانه

قِنج کردن یعنی  لباس نو پوشیدن .

پِوجار یعنی  کفش .

چِواشَه یعنی لنگه به لنگه ، تا به تا .

نالی  یعنی تشک

بالِشم یعنی  متکا.

دِلِنگِوز یعنی آویزان

دان دِرَه  یعنی خمیازه .

چَنگولَه  یعنی نیشگون

لقِّه یعنی لگد .

کیچه در لهجه محلی یعنی کوچه .

طرحی از منظره ی روستای طیب آباد خمین

گُمَز یعنی گنبد.

آغِل یعنی حیاط .

درِ بون یعنی حیاط و اطراف منزل .

طِیلِه یعنی طویله.

دَریانَه یعنی پستو .

تاپو / چیل یعنی انبان گندم و جو.

کِندیلِه یعنی انبان کوچک ، جای نگه داری نان.

دس با آب  یعنی توالت ، مستراح

چُریدن یعنی ادارار کردن

چِل یعنی دیوانه.

یَرَقان یعنی حرص و جوش. یرقان گرفتم یعنی حرص و جوش خوردم.

تُرُمَه یعنی تلمبه .

شام منزل وجیه الله بودیم و همان جا نیز خوابیدیم.

طرحی از منظره ی روستای طیب آباد خمین

 


نوشته شده در پنج شنبه 94/2/10ساعت 8:2 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

 

سرزمین سیب و سرب (5)

غنی ترین معدن سرب ایران

 

 

معدن سرب و روی حسین آباد خمین

تصویری ماهواره ای از معدن سرب و روی حسین آبادخمین

 

نهم مرداد 1357

 صبحانه را که خوردیم، ازخانه بیرون زدیم و درکوچه ی آقا وجیه الله، منزل عزت الله محمدی را دق الباب کردیم. از قبل هماهنگ شده بود که با جیپ آن ها سری به اطراف بزنیم. برادرش عبدالله محمدی هم بود. از طیب آباد بیرون آمدیم و بعد از گذراندن تپه و ماهورهای خاکی به حسین آباد رسیدیم. در همان ابتدای روستا معدنچیان مشغول کار بودند. کوه بزرگی را آن قدر کاویده بودند که به شکل دره درآمده بود.از ماشین پیاده شدیم و نزدیکشان رفتیم. بومی ها همه مشهدی غلامرضا می شناختند. بازار چاق سلامتی و اُغور به خیر داغ شد. من نیز مشغول پرس و جوشدم. معدن سرب و روی حسین آباد از سال 1332 از اولین معادن سرب و روی کشور بوده که توسط مهندس قاره گزلوان شناسایی و سپس استخراج آن آغازشده است. استخراج معدن بسیار آسان بوده و نیازی به آتشباری نداشته است. وسعت بهره برداری از آن حدود 16 کیلومتر مربع  و با وسعت محدوده اکتشافی کنار آن در مجموع 30 کیلومتر مربع می باشد. استعداد ذخیره سازی بالای 20 میلیون تن را داراست .در قسمت شمالی معدن یک رگه به طول بیش از 5 کیلومتر دیده می شود و ذخیره سرب و روی آن باچشم قابل رؤیت است. در حال حاضر پیت بزرگی دارد به طول 600 متر با عرض 150 متر و عمق 60 متر . طی 45 روز کاری می توان با یک دستگاه بیل مکانیکی 200 حدود 10 هزار تن ماده معدنی از آن استخراج کرد. سنگ آهن و روی آن نجیب و فلوتاسیون آن بسیار راحت و کم هزینه است. در 90 درصد اوقات احتیاج به پیکورندارد و راندمان پر عیار سازی آن در حدود 100 درصد می باشد. مواد آن با کامیون به کارخانه لکان منتقل و پس از خالص سازی به خارج کشور صادر می شود. سرب خالص آن خوراک کارخانجات اسلحه سازی استکباری است.

 

معدن سرب و روی حسین آباد خمین

از آقا غلامرضا خواهش کردم تا اجازه بگیرد که چند تکه از سنگ های سرب را به یادگاری ببریم. رفت و با  چند تکه سنگ درشت برگشت و گفت فکر می کنی این مقدار سنگ چند کیلو باشد؟ حدس زدم که یک کیلو باشد. بعد آن ها را در کف دست هایم رها کرد.دو برابر سنگ معمولی وزن داشتند، به طوری که تعادلم را برهم زدو چیزی نمانده بود که کله پا شوم . فلز بودن آن به راحتی قابل درک بود. سرب خالص، خاکستری و درخشنده. بعد از انقلاب در سال 1364 این چند قطعه سرب را با چند سنگ معدنی دیگر به دوست عزیزم محمد صفاری دبیر شیمی دبیرستان ها و معاون وقت آموزش و پرورش کاشان اهدا کردم تا در ویترین سنگ های معدنی در راهروی ورودی اداره قدیم آموزش و پرورش به نمایش بگذارد.

 از حسین آباد بیرون آمدیم و به طرف روستای لکان حرکت کردیم. نرسیده به کارخانه در کنار جاده ، گورستانی بود که چند شیر سنگی در آن خودنمایی می کرد. تا سؤال کردم که این ها چیست؟ با اشاره ی مشهدی غلامرضا ماشین توقف کرد و پیاده شدیم و به زیارت قبور رفتیم. بعدهم توضیح داد که شیرهای سنگی روی قبر نشانه ی آن است که متوفی از پهلوانان و مجاهدان است ، از آن دسته رزمندگانی که در عصر صفویه در جنگ کشته شده اند. فاتحه ای خواندیم. و راه افتادیم. توی راه برایمان تعریف کرد که چگونه تعدادی از دوستانش که کارگر کارخانه ی سرب لکان بوده اند، بر اثراستنشاق گرد سرب ، سل گرفته و از بین رفته اند و جنازه هایشان در این گورستان دفن شده است.

جلوی کارخانه استحصال سرب که رسیدیم پیاده شدیم. نگهبانان و کارگرانی که جلو در بودند آقا غلامرضا را می شناختند خیلی ها روی دهان و بینی خود پارچه داشتند. به ما اجازه ی ورود ندادند وگفتند وضعیت بهداشتی و امنیتی کارخانه مناسب نیست. از همان بیرون دستگاهی  را با تسمه های چرمی بلندی مشاهده کردم که  سنگ سرب را می کشید و بالا می برد و داخل مخزنی می ریخت و کارگرها جلوی آن صف کشیده بودند و سنگ های نامرغوب را از مرغوب جدا می کردند. همین قدر مطلع شدم که فرانسوی ها ساخت کارخانه را در سال  1332آغاز کرده اند و 2 سال بعد به تولید رسانده اند.در سال 1338 فعالیت آن متوقف شده وسازمان برنامه وبودجه نگهداری وتولید آن را برعهده گرفته است. در سال 1346 مهندس مرتضی رستگار بازسازی و راه اندازی دوباره ی آن را عهده دار شده و بعد از 6 سال بهره برداری، به قیمت 11میلیون تومان در تیرماه 1352 به شخصی به نام ناصر مجتبایی از اهالی روستای خان آباد و سناتورعلی رضایی فروخته شده است .

 

معدن سرب و روی حسین آباد خمین

معدن سرب و روی حسین آباد خمین در حال بهره برداری

بعد از خداحافظی با افراد آشنا سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.آقا غلامرضا گفت: آن هایی که ماسک پارچه ای روی دهان و بینی دارند به بیماری سل مبتلا شده اندو به همین خاطر نتوانستند با ما دست بدهند و روبوسی کنند. امیدی هم به زندگی ندارند. توی راه تعریف کرد که خودش هم پنج سال در این کارخانه و معدن لکان کار می کرده است و چون در بخش مدیریت انفجار کوه مسؤولیت حساسی داشته است، او را بیمه هم کرده بودند.و توضیح داد که در کارخانه سنگ های معدنی را روی نقاله می ریزند و کارگرها مرغوب و نامرغوب آن را جدا می کنند و سنگ های سرب حالص وارد مخزن مخصوص می شود و به صورت پودر در می آید.بعد 50 کیلو 50 کیلو داخل پاکت می ریزند و بسته بندی می کنند و به فرانسه صادر می کنند. می گفت بابت این زحمات به کارگر روزی 12ریال و ده شاهی مزد می دهند.درپایان هم گفت که به خاطرهوای آلوده کارخانه و مزد کم از آن جا بیرون آمده است. پنج سال بیمه ی او را کارخانه مخمل و حریر کاشان پذیرفته و جزء سوابق خدماتی اش منظور شده است.و متأسف بود که در کارخانه لکّان به کارگر نمی رسند و مرتب به آن ها شیر گرم نمی دهند و نتیجه آن می شود که کارگر این گونه با زجر جان می دهد و سودش به جیب سرمایه داران فرانسوی ریخته می شود و محصولش به کارخانه های اسلحه سازی آمریکایی و اسراییلی می رود تا به صورت گلوله در آید و به سینه ی مسلمانان اصابت کند.

 اندکی بعد وارد لکان شدیم ودر روستا چرخی زدیم.

گفتنی است که روستای لکان به صورت یک دشت دامنه ای است که در حد فاصل ارتفاعات شمالی وجنوبی شکل گرفته وبه سمت شرق گسترده شده است وارتفاعات مشرف بر روستا عبارتند از کوه الوند با ارتفاع 2910متر واقع در شمال وشمال شرق، کوه کلاگبری با ارتفاع 2325متر در شرق، کوه پرگز با ارتفاع 2783متر در غرب وکوه نسار با ارتفاع 2785متر در جنوب . فاصله این روستا تا خمین 36کیلومتر است. استخر بزرگی به نام استخرماهی، وسط روستا در مقابل مسجد جامع بود که آبی خودجوش داشت وکشاورزان برای مصارف کشاورزی ازآن استفاده می کردند و مقداری از آب آن نیز با لوله به کارخانه سرب انتقال می یافت.

 

کارخانه سرب و روی لکان

نمایی از کارخانه خالص سازی سرب و روی لکان خمین


نوشته شده در پنج شنبه 94/2/3ساعت 11:38 صبح توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

 

دنباله سفرنامه هشتم مرداد1357

آشنایی با فرهنگ مردم طیب آباد

 

 

سرزمین سیب و سرب (4)

غذای شیر جوش چوپانان

نزدیک ظهر بود.به مغازه رستمی رفتیم. تا مشتری ها را راه بیندازد، گوشه ای نشستیم ومنتظر شدیم. یکی آمد که می گفتند شغلش چوپانی است، سر صحبت را با او باز کردیم .بحث دامداری را پیش کشیدیم و از کسب و کار و خاطراتش پرسیدیم. در مورد غذای مخصوص چوپانان که شیر جوش نام دارد، مطلب جالبی را تعریف کرد:

مرد چوپان

چوپانان ظهر که می شود، لب جویی می نشینند و ظرف مسی خود را از توبره بیرون می آورند و شیر گوسفندی را می دوشند و بعد تپّاله ی گاوها را جمع می کنند و آن ها را آتش می زنند و مقداری سنگریزه ی درشت روی آتش می ریزند و صبر می کنند تا حسابی داغ و سوزنده شود . بعد سنگریزه های تفتیده را یکی یکی بر می دارند و توی ظرف شیر می ریزند و مقداری هم قره قوروت به عنوان مایه به آن اضافه می کنند. سنگ ها شیر را به جوش می آورند و آب آن را تبخیر می کنند به طوری که شیر کم کم حالت سفتی به خود می گیرد. هر سنگی هم که حرارت خود را از دست بدهد، با انبر آن را بیرون می آورند وبه جایش سنگ داغ دیگری می گذارند تا سرانجام شیر و قره و قوروت با هم مخلوط می شود و شکل ماست چکیده به خود می گیرد. در آخر هم هرچه سنگ داخل ظرف است بیرون می ریزندوغذای به دست آمده را که لذیذ و مقوی است با نان میل می کنند. این غذا، شیرجوش نام دارد.

بعد هم حسابی بازار نامگذاری های دامداری را داغ کردیم تا اطلاعات زیر به دست آمد:

شیر پالَه به پارچه ای گفته می شود که با آن شیر را صاف می کنند.

« توقولی » بره ی ماده ی یک ساله .

« شیشک »بره ی ماده ی دو ساله .

« اِوگَچ » بره ی نر دو ساله به بالا .

تی تی  یعنی بزغاله

« چَپُّش » بزغاله ی دو ساله .

« تَگَه» بزغاله ی نر دو ساله به بالا .

« نُووَر » گوساله ی ماده ی دو ساله .

« جُنِه گاب » گوساله ی نر دو ساله .

مادگو یعنی گاومیش ، گاو ماده.

یارو یعنی روباه، به آدم بدجنس هم گفته می شود.

اِوِس یعنی آبستن ، باردار.

کِرار یعنی کٌره (بچه ی الاغ).

هَرزاُغُل یعنی  پهن اُلاغ .

« هُولی» یا « هیلی»  کرّه خر دوساله .

 

 به گاو یا گوسفند ماده که نازاست یا یک سال گذشته و نزاییده « قِسِّر» می گویند.همین اصطلاحی که در زبان عامیانه کاربرد دارد وگفته می شود فلانی قِسِر در رفته از همین جا گرفته شده است در مفهوم بارمسؤولیت برنداشتن یا از گرفتاری خلاص شدن.

منظره ی روستا

 

چند نفر نیز کمک کردند و ما توانستیم، اسامی دیگری را به ثبت برسانیم. در منزل رستمی هم بعد از ناهار این مجموعه کامل شد:

قُرقُرک به  مرغ مگس خوار گفته می شود.

کینیلَ مگس یعنی  کندوی زنبورهای قرمز گزنده.

 اِسپِز به شپش گفته می شود.

میلیچ نام گنجشک است و می گفتند که ترک ها هم ملوچ می گویند.

میلیچ سیا به پرنده ی سارگفته می شود.

قوش  نام شاهین است.

بی قوش  نام جغد است.

سیگیل خورَک نام نوعی ملخ است.

پَخچِه / پَخشه  همان پشه است.

چُسِنَک  نام سوسک صحرائی،سرگین گردان، نام ادبی آن جُعَل است .

غِلاغ  همان کلاغ است.

بودبودَک نام هدهد( شانه به سر) است.

کاسَه پُشت همان لاک پشت است.

قورماغَه همان قورباغه است.

قاشق کَله ، بچه قورباغه است.

کلا تِقِنَه نام خار پشت (جوجه تیغی) است.

جَدِ کربلا عنوانی است برای حشره ی  کفش دوزک.

موروچانَه به لهجه محلی یعنی  مورچه .

جیجَه به لهجه محلی یعنی  جوجه.

چُقُلی یعنی فضله مرغ.

یک ساعت مانده به غروب، از منزل رستمی بیرون آمدیم تا به منزل وجیه الله برویم. مجید برای استمرار ارتباط ، این آدرس را در اختیارم گذاشت که با هم مکاتبه داشته باشیم: خمین، مسافربری ایران - مشهد، جناب آقای اسدالله قهرمانی، قبول زحمت فرموده در قریه طیب آباد بدهید به مجید رستمی یا عباس قدمی.

این خواسته هرگز میسر نشد؛ چون من آن سال مهر ماه  وارد دانشسرای راهنمایی تهران شدم .بعد هم اعتصابات و تظاهرات سراسری انقلاب اوج پیدا کرد . فعالیت های پس از پیروزی انقلاب در دانشسرا هم مزید بر علت شد. پس از آن نیز در مهرماه سال 59 راهی سیستان و بلوچستان شدم. یک وقت خبر شدم که محمد حسین رستمی عازم جبهه شده و به خیل شهدا پیوسته است. من هم نیمه دوم سال 1363 به کاشان باز گشتم و مشغله های دیگری جایگزین فعالیت های قبلی شد.


نوشته شده در شنبه 94/1/22ساعت 5:40 عصر توسط احمد فرهنگ| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >